جدول جو
جدول جو

معنی گل مورتی - جستجوی لغت در جدول جو

گل مورتی
(گُ)
دهی است از دهستان دلگان بخش بزمان واقع در 82000گزی جنوب باختری بزمان، کنار راه مالرو بمپور به کهنوج. هوای آن گرم و دارای 500 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، خرما و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پل صورتی
تصویر پل صورتی
وقتی در پایان یک صحنه یا آغاز آن، صدای صحنه ی بعد یا قبل روی تصاویر شنیده شود، به آن پل صورتی گویند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از گل سوری
تصویر گل سوری
گل سرخ، گلی معطر با گلبرگ های سرخ و ساقه های ضخیم و برگ های بیضی که انواع مختلف دارد، آتشی، بوی رنگ، گل آتشی، چچک، لکا، سوری، ورد، رز
فرهنگ فارسی عمید
(گُ لِ دُ)
گلی است که یک روی آن زرد و روی دیگر سرخ و آنرا گل رعنا و زیبا خوانند و بجهت دورنگی آنرا گل قحبه نام نهاده اند و عرب آنرا وردالفجار خوانند و آنرا دورویه گل نیز خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج) :
هنگام گل است ای به دو رخ چون گل خودروی
همرنگ رخ خویش به باغ اندر گل جوی
از مجلس ما مردم دوروی برون کن
پیش آر می سرخ و فروکن گل دوروی
باغی است بدین زینت آراسته از گل
یک سو گل دوروی و دگر سو گل خودروی.
فرخی (از آنندراج).
لاله چون مریخ اندر شده لختی به کسوف
گل دوروی چو بر ماه سهیل یمنا.
منوچهری.
آن گل دوروی رعنا را نگر چون خصم شاه
با رخ زرد و دلی سرتابسر خون آمده.
سیدحسن غزنوی (دیوان ص 177).
و گل دوروی چون کهربا و عقیق منظر دیناری و پیکر گلناری... بسان عاشق غمخوار با معشوق میگسار رخسارۀ زرد و سرخ برهم نهاد. (تاج المآثر).
و رجوع به گل دورنگ و گل دورو و گل دورویه شود
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ)
همان گل سرخ است. (آنندراج). گل آتشی از اسفرمهاست. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) :
روزی تو به جنگ شوی روی تیغ تو
باغی کند پر از گل سوری و ارغوان.
فرخی.
تاجی از ورد بافته با گل سوری بیاراسته برسر نهاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 394).
بهر صبوح از درم مست درآمد نگار
غالیه برده پگاه بر گل سوری بکار.
خاقانی.
ماه را در نقاب کافوری
بسته چون در چمن گل سوری.
نظامی.
جز خط دلاویز تو بر طرف بناگوش
سبزه نشنیدم که دمد بر گل سوری.
سعدی (خواتیم).
غنچۀ گلبن وصلم ز نسیمش بشکفت
مرغ خوشخوان طرب از برگ گل سوری کرد.
حافظ.
رجوع به گل آتشی و گل سرخ شود
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ مَ / مُو لا)
خطابی است که بصورت احترام و گاهی تحقیر به درویش میدهند. خطابی است که به درویشان کنند، چون نام او ندانند
لغت نامه دهخدا
(گِ لِ مِ)
بعربی طین مصری خوانند. برای طلا کردن بر بدن مستسقی بغایت نافع است. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان تیرچایی بخش ترکمان شهرستان میانه که در 25هزارگزی شمال خاوری بخش و 12هزارگزی راه شوسۀ میانه به تبریز واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 86 تن است. آب آنجا از ایشلق تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گل مورد
تصویر گل مورد
گل سرخ از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل سوری
تصویر گل سوری
گل سرخ
فرهنگ فارسی معین
گل ورد نام منطقه ای است، در موسیقی مذهبی (تعزیه) گل وردی
فرهنگ گویش مازندرانی
بشقاب سفالی
فرهنگ گویش مازندرانی